بیست اردیبهشت
برای اولین بار دست زدی یاد گرفتی دستاتو به هم بزنی
اولش یه دستت مشت بود ولی بعد دو روز دست میزدی
راستی چار تا دندون بالا و دو تا بغلیای اون دو تا که قبلا در اومدن در حال نیش زدنن.بعضی وقتا حسابی اذیتت میکنه و میخاره...الهی بمیرم برای اون لثه هات عشقمیعنی تا چند وقته دیگه دندونات هشت تا میشه.....
تو همین روزا سینه خیز رفتیو کم کم داری چاردست و پا میری بدو بیا بغل مامانی عقشم
بدون کمک میشینی....شبا بسیار بد میخوابی .انقدر وول میخوری خیلی میچرخی...غدا خورم شدی...عشقت غدا خوردنه ماشالله.دیگه هنرنماییات چیه؟چند وقت لپ تاپ خراب شده بود.بعدم دنبال خونه میگشتیم.تا چند روز دیگه جابه جا میشیم.نامزدی عمو صالحته .دوشنبه پنج خرداد.مهمونیه سیسمونیه کسری بود..تا یه ماه دیگه پسرعموتم به جمعمون اضافه میشه....کلا اگه چند وت نبودم به همین دلیله......
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی